کد مطلب:53260 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:250

ستیزه و مشاجره در سقیفه بنی ساعده











سقیفه مكان مسقفی بود جایی كه انصار، مردم بومی مدینه كه پیغمبر «ص» را یاری كردند، جمع می شدند تا در مسایل عمومی با هم مشورت كنند و گاهگاهی آنها رؤسای طوائف محلی را تعیین و منصوب می نمودند.

بعد از رحلت پیغمبر (ص) انصار جلسه ای تشكیل دادند تا در موضوع جانشینی آن حضرت بحث و مذاكره نمایند.

سعدابن عباده كه از صحابه ی بزرگ پیغمبر و در عین حال مرد بانفودی بود از طرف طایفه ی خزرج نامزد (آن مقام) شد.

قبیله ی دیگری به نام اَوْس در مدینه بود كه از زمان قدیم بین آنها (اَوْس و خزرج) لجاجت و جنگ وجود داشت و هنوز هم (تا آن زمان) رقیب و مخالف یكدیگر بودند. افراد قبیله ی اَوْس طبیعتاً به این نامزد روی خوشی نشان ندادند و با طایفه ی خزرج ضدیّت نمودند. وقتی كه آنها سرگرم بحث و مذاكره بودند، ناگهان سه نفر از مهاجرین (آنها كه بعد از مهاجرت حضرت پیغمبر به مدینه از مكه مهاجرت نمودند)به اسامی ابوبكر، عمر و ابوعبیده جراح وارد آن مكان شدند.

در وهله ی اول عمر ایستاد تا حرف بزند ولكن ابوبكر از او جلوگیری

[صفحه 71]

كرد و گفت: «ما مهاجرین قبل از شما به محمد ایمان آورده و خدا را عبادت كرده ایم، ما دوستان و خویشان او هستیم. بنابراین، این امتیازات كافی است كه ما زمام امور را به دست گیریم.»

سپس مردی از انصار به نام حباب صورتش را به طرف افراد قبیله اش چرخاند و گفت:«ای گروه انصار، به آنها تسلیم نشوید، ما انصار هم بر آنها مزایای دیگری داریم، ما مردمی صاحب ثروت و شرف و خانواده هستیم و به آنها در خانه ی خود پناه دادیم. اسلام به وسیله ی شمشیر ما پیشرفت كرد و شما بایستی سخت به حق خودتان بچسبید (پای بند باشید). از طرف ما یك رئیس و از طرف آنها نیز یك رئیس بایستی انتخاب گردد.»

عمر به پا ایستاد و گفت: «دو فرمانده نمی توانند در یك زمان حكمرانی كنند. به خدا قسم ملّت عرب هرگز با یكی از شما به عنوان زمامدار راضی نخواهد شد، چون پیغمبر از قبیله و خاندان شما نیست. بنابراین خلیفه هم بایستی از خانواده ی او باشد، هر كس مخالفت كند به خطا رفته و گناهكاری است كه خود را به هلاكت می اندازد.»

حباب دوباره به پا خواست و همان كلمات را كه قبلاً ادا كرده بود، تكرار نمود ولیكن او از طرف عمر سخت مورد سرزنش قرار گرفت.

سپس ابوعبیده جراح ایستاد و چنین سخن گفت: «شما انصار ما را در طرق مختلف یاری داده و حمایت كرده اید و در حال حاضر هم ما انتظار داریم رفتارتان را تغییر ندهید.» اما انصار با آنها سازش نكردند.

وضعیت می رفت تا به نفع انصار تمام شود كه ناگهان بشیر نامی از طایفه ی خزرج بلند شد و چنین گفت: «اگرچه ما اسلام را با كمك خود تقویت نموده، شما مهاجرین را حمایت كردیم، آن تنها برای اطاعت خدا و رسولش بود. آن ایجاب نمی كند مانعی جلو راه خلافت قرار دهیم. محمد

[صفحه 72]

(ص) از قریش بود و خاندان قریش حق دارند و شایسته ی این مقام هستند.»

وقتی كه بشیر سخنش را به پایان رسانید، منازعه بین انصار به بالاترین حد خود رسید، اما مهاجرین از این هیاهو استفاده كردند و فرصت را غنیمت شمرده عمر و ابوعبیده به طرف ابوبكر دویدند و با او بیعت كردند. درست در همان وقت بشیر انصاری و قبیله اش خود را تسلیم ابوبكر نمودند، به این طریق ابوبكر جانشین پیغمبر شد.

عجیب است! مهاجرین به دلیل سبقت در اسلام و خویشی و نزدیكی به پیغمبر و پرستش خدا از انصار سلب صلاحیت كردند. ولی از حضرت علی كه در این خصوصیات در حد كمال بود، حرفی نزدند. او (حضرت علی) اولین مردی بود كه به پیغمبر ایمان آورد و در پشت سر او نماز گذارد و او برخلاف اصحاب دیگر پیغمبر هرگز بت نپرستید.[1] .

عجب تر اینكه موقعی كه انصار در بحث و مناظره به علت خویشی و نزدیكی با پیغمبر شكست خوردند و خود را تسلیم مهاجرین نمودند، در صورتی كه ابوبكر در نسل هفتم و عمر در نسل نهم جدّ اعلای پیغمبر قرار داشتند، اما آنها از امام علی (ع) كه در نسل دوم قرار داشت و پسرعموی او بود، غفلت نمودند.

[صفحه 73]


صفحه 71، 72، 73.








    1. الف- حكیم ابوالقاسم حسكانی،

      ب- امام حنبل، در كتاب مسند،

      ج- خطیب خوارزمی، در كتاب مناقب،

      د- سلیمان بلخی حنیفی، در كتاب ینابیع الموده، فصل 12،

      ه- ابن ابی الحدید معتزلی، در كتاب شرح نهج البلاغه، صفحات 388 و377 و376 و375.

      و- امام نسائی،

      ز- حافظ ابو نعیم اصفهانی،

      ح- امام ثعلبی،

      ط- ابن مغازلی،

      و بسیاری دیگر از دانشمندان سنی مذهب در كتابهایشان.